کد خبر: 12492

با نوید آمدنت اندوه و تنهایی از جانمان رخت بربست و شکوفه‌های امید بر درختِ تناورِ روحمان جوانه زد و در این ماه با آمدنت بهاری شدیم

.به گزارش قم خبر، ربیع که از نیمه گذشت تو از بی‌انتها‌ترین نقطه دریای نور آمدی تا ما محتاج باران کرم و سخاوت تو باشیم و امروز تمام کائنات از ابتدا تا انتهای خلقت گرداگرد گهواره پر نور تو می‌چرخند. جهان تو را درآغوش می‌گیرد و از انوار تابنده‌ات روشنایی جاودان مفرشته‌ها از شوق آمدنت چند روزیست که پلک بر هم نگذاشته‌اند، ماهی‌ها قلب آبی تو را ترجمه می‌کنند، پیامبران تو را در زورقی از نور به زمینیان هدیه می‌کنند و سلول‌های ما به عطری که از بال و پر ملائکِ گهواره جنبانت چکید، آغشته و متبرک شد.

 

اصلا جهان به لبخند و مهربانی تو خلق شد. اگر تو نبودی ما در یلدایی‌ترین شب‌های هستی در کوچه‌های بدون مهتابِ ازل محصور می‌ماندیم. با نوید آمدنت اندوه و تنهایی از جانمان رخت بربست و شکوفه‌های امید بر درختِ تناورِ روحمان جوانه زد و در این ماه با آمدنت بهاری شدیم.

 

در چارسوی این پهنه بی‌انت‌ها، فرشتگان بی‌شماری در فضای ملکوت هلهله کنان و دف زنان آمدنت را به اهل زمین بشارت می‌دهند. با آمدنت جهان رنگ و بوی صلح می‌گیرد و از بازدم نفس‌هایمان گل سرخ می‌روید. پیامبر مهربانی! پرودگار نامت را بر سردر جهان ثبت می‌کند تا همچو گوهری شب چراغ دلیل و راهنمایمان باشی.

 

اصلا سال‌ها بود، نه قرن‌ها بود که زمین در حسرت قطرات باران حیاتبخشی می‌سوخت و درمان تشنگی، جهل و زنده به گور کردن دخترکان حجاز را از بیکران آبی آسمان انتظار داشت. هزاران شب یلدایی بود که قلب زمین به کویر خشک تعصبات و خرافات رمالانِ باطل عقیده مبدل شده بود. هزاران شب یلدایی بود که قلب زمین به سختی می‌تپید و هر شب با نگاه در آینه زلال مهتاب تولد منجی زمین را می‌دید و با لبخندی ملیح به حیات خود ادامه می‌داد.

 

در ماندگار‌ترین شب هستی که ملائک سرمست از شراب طهور بهشتی هلهله می‌کردند؛ باران نور، باران رحمت الهی، باران عشق بارید و لبان خسته زمین را به جرعه‌ای ناب میهمان کرد. باران نور بارید و گل خوش رنگ محمدی در دل کویر تف دیده حجاز شکوفا شد. نوزادی از تبار نور در گهواره‌ای از نور در گوشه‌ای از حجاز لبخند می‌زند و عطر دل انگیز مسلمانی را در وجود مشتاقان جاری می‌کند.

 

شب 17 ربیع بود که جهان بهاری شد و آسمان نورباران شهر، پولک ستاره بر سر مردم مردم ریخت. صدایی از عرش آمد که طنین نعره‌های مست و واژه‌های جاهلیت را گم کرد. در آن قحط سالی آدمیت، که به ظاهر مردمان خدا را پشت نقاب‌های سنگ و چوب‌های خود ساخته می‌کاویدند؛ کودکی به روی قلب‌های یخی مردم گردی از عشق و مهر پاشید و بذر خدا پرستی را در صندوقچه دلشان اندوخت.

 

هزار سال از یلدای سیاه زمین می‌گذشت که صدای نعلین ملائک که گهواره نور را به زمین می‌آوردند سمفونی عشق زمنیان شد و با پلک زدن نوزادِ بهشتی کنگره کاخ کسری فرو ریخت و آتشکده‌های هزار ساله فارس از زیبایی رخسار محمد (ص) از فرط حسادت به خاموشی گراییدند.

 

اصلا چه هیاهویی در جهان پر پا شده که بتان زیبا روی جاهلی یکی پس از دیگری سقوط کرد، انگار ابراهیم بت شکن دیگر متولد شده و نور ایمان در سراسر گیتی تابید و گرمای حیات بخش اسلام در کالبد بشریت نفوذ کرد.

 

چه شب و روز با عظمتی است شب و روز میلاد پیامبرنور؛‌‌ همان شبی که صبحش همه بت‌ها مردند و یارای ایستادن نداشتند،‌‌ همان شبی که چهارده کنگره کسری فرو ریخت و وادی سماوه پر آب شد. انگار قیامتی به پا شده، ملائک که گهواره طفل بهشتی را به زمین هدیه کردند نوری از سمت حجاز کشیده و تخت پادشاهان سقوط کرد.

 

فرشتگان کودکی را در هاله‌ای از نور به زمینیان خسته روح هدیه کردند، تا چند صباحی بعد طور زنده به گور کردن دخترکان بی‌گناه بسته شود. امروز بیش از هزار سال است که جهان عطر خوش بوی بهشتی نعلین‌های چوبی تو را گرفته است. امروز هزار سال است که مردم از دستان با سخاوت تو حاجت روا می‌شوند و قلب و جانشان به نفس‌های خوش بوی تو معطر می‌شود.

 

پدر آسمانی زمین! چه خوب مردم درک کرده‌اند که هرگاه بخواهند می‌توانند سر در آغوش مهربان تو گذارند و از دستان مهربان تو حاجت روا شوند، چون تو آمدی و یلدایی‌ترین شب‌های تاریکِ سرگشتگیمان را به روزی روشن مبدل کردی،‌‌ همان روز روشنی که انوار طلایی‌اش قلب عاشقانت را مزین کرده است و نور توست که بعد از قرن‌ها هنوز همچو الماس در قلبمان می‌درخشد.

زهرا رئیسی

ارسال نظر

مهمترین اخبار

تازه های خبری