کد خبر: 9675

قم خبر گزارش می‌دهد/

امام حسین (ع) در مورد حر فرموده‌اند «چه آزاده‎ای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیر‌ها بسیار شکیباست و شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست»

به گزارش قم خبر، تو انتخاب شده بودی از قبل تا در رکاب حسین فاطمه (س) به شهادت برسی و امام حسین (ع) به تو عنایت داشت که این گونه با حرف‌هایش بر دلت لرزه انداخت و راهت از بی‌راهه عوض شد، «حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» است.

هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‌‎گوید:‌ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین (ع) هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‎ای.

امام در یکی از خطابه‎های کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟ شاید این سخن امام حسین (ع) بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.

وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی می‌‎کرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند:‌ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامده‎ام تا اینکه نامه‎‌هایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین (ع) به حر فرمود: آیا می‌‎خواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین (ع) اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه‎ای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند.

سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ای‌ها الناس! انکم ان تتقّوا... حر گفت: به خدا قسم، ما نمی‌‎دانیم این نامه‎هایی که از آن یاد کردید کدام است.

امام فرمودند:‌ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامه‎هایی را که به من نوشته‎اند بیرون آور. عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آن‌ها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشته‎اند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا اینکه شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین (ع) فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیک‎‌تر است.

سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‎‌ها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین (ع) به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را می‌‎گفت در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می‌‎گفتم اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکو‌ترین وجهی که می‌‎توانم.

حرمو شرمنده‌ام از خواهرت

هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین (ع) را که طلب یاری می‌‎کرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سر‌ها قطع گردد و دست‎‌ها جدا گردد.

حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‌‎کشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز می‌‎زند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.

حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب داده‎ای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا می‌‎خواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کناره‎گیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین (ع) قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو می‌‎خواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود می‌‎لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاع‎‌ترین مرد کوفه سوال می‌‎شد، تو را معرفی می‌‎کردم، این چه حالتی است که در تو می‌‎بینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر می‌‎بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین (ع) رهسپار شد.

لحظات دیدار با امام حسین (ع)

او به سبب آنچه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آن‌ها را در مکانی بی‌آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آن‌ها پیش می‌‎رفت.

 «پروردگارا! من به سوی تو باز می‌‎گردم، پس توبه‎ام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداخته‎ام.‌ای اباعبدالله! من بازگشته‎ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد.

این گفتار امام حسین (ع) حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی‌پایان و نعمت‎های همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج می‌‎شد به امام حسین (ع) اینگونه بازگو می‌‎کرد: من با گوش جان شنیدم، کسی اینگونه هشدارم می‌‎داد که‌ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر، آیا تو او را به بهشت مژده می‌‎دهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافته‎ای.

رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت /تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایت می‌‎کرد به میدان آمد.

هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین (ع) سخت می‌‎گرفت، دیگری برای نجات دوست خود می‌‎شتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامید. تا اینکه اسب حر مضروب شد و از گوش‎‌هایش خون می‌‎چکید. «حصین» به «یزید بن سفیان» گفت: این حرّی است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حرّ پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آنکه به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید.
 

او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا اینکه حدود چهل نفر را به قتل رسانید. در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حمله‎ور شد و جسم بی‎هوش او به زمین افتاد. یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین (ع) شهید می‌‎شدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.

سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزاده‎ای!‌‌ همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده‎ای پس از آن مردی از یاران حسین (ع) در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین (ع) بود و برخی گفته‎اند که خود اباعبدالله الحسین (ع) برای او اشعاری را سروده که اینگونه است: چه آزاده‎ای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیر‌ها بسیار شکیباست.

در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.

امام صادق (ع) فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبت‎‌ها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی می‌‎کند. آری او شکسته نمی‌‎شود، هر چند اسیر و مقهور شود. از امام علی (ع) نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است.

انتهای پیام/

ارسال نظر

مهمترین اخبار

تازه های خبری