کد خبر: 15550

خرازی معتقد است بعد از جنگ غرق در زندگی و مدرک و دنیا شدیم و بایست به همان اخلاص ها و ایثار ها برگردیم.

به گزارش قم خبر ، صادق خرازی از چهره هایی است که در زندگی اش فراز و نشیب زیاد داشته است. آنطور که خود می گوید به خاطر تمکن مالی خانواده اش می توانسته است که در گوشه ای بنشیند و زندگی آرام خود را داشته باشد اما از اول انقلاب و در مناصب مختلف سعی کرده است به وظیفه اش عمل کند. او با بسیاری از سرداران و فرماندهان سپاه از جمله حاج قاسم سلیمانی رفاقت نزدیک دارد و این رفاقتش مرهون سال هایی است که در ستاد تبلیغات جنگ فعالیت می کرده است. بخشی از گفت و گوی نوروزی خبرآنلاین با صادق خرازی در ادامه می آید:

* آقای خرازی اگر اجازه می دهید می خواهم سوالاتی بپرسم که تا حالا کمتر از شما پرسیده شده است. شما در سال ۸۸ برای جلوگیری از آن اتفاقات چه کارهایی می کردید؟

در رابطه با وقایع سال های ١٣٨٨ من آن روزها با خیلی از دوستان در تماس بودم. با آقای هاشمی رفسنجانی و دکتر روحانی و چهره های مطرح دیگر رایزنی داشتیم. برای حل مسایل حتی آقای حاج قاسم سلیمانی و دکتر باقر قالیباف سعی می​کردند ماجرا را کنترل کنند تا خدای ناکرده کار از دست نرود. حتی بصورت جدا و یا برخی اوقات آقایان سلیمانی و قالیباف با هم و گاهی جدا با بزرگان برای برون رفت از بحران رایزنی می کردند. روز راهپیمایی ما رفتیم در سطح شهر گشتیم و برگشتیم به شهرداری. نمی شد جمعیت را تخمین زد .

* اگر می شود یک مقداری هم از همان دوره جنگ برای ما بگویید و رابطه تان با سردار سلیمانی.

قاسم سلیمانی روستا زاده ای خود ساخته از کرمان بود و از پایین ترین سطوح بسیج وسپاه شروع کرد و امروز به بالاترین قسمت فرماندهی نظامی رسیده است. نه یاری داشت، نه یاوری، نه رانتی و حامی ای. قاسم سلیمانی خود را در جنگ و حماسه دفاع مقدس نشان داد. چندبار مجروح شد. همین امروز هم بخشی از دستش مشکل دارد و جانباز است .

قاسم سلیمانی چند ماه مجروح بود و کسی اطلاع نداشت کجاست . بعد ها مشخص شد که در مشهد بستری بوده است. یک پزشک منافقی بود که نمی خواست او را مداوا کند. شکم او را باز گذاشته بود و بحران پیدا کرده بود. در حقیقت آن از خدا بی خبر می خواست او را بکشد. یک پرستار کرمانی این را فهمید و جای او را عوض کرد. بعد از آن هم بچه های هم دوره اش مثل شهید موحدی کرمانی و دیگران رفتند و او را نجات دادند. از دوران جنگ من خدمت قاسم سلیمانی و باقر قالیباف و برخی از دوستان دیگرمان ارادت دارم. من با قاسم سلیمانی ، مرحوم شهید باقری ( حسن افشردی) ، مرحوم شهید خرازی ، حاج همت ، شهیدان باکری ، آقای محسن رضایی ، آقای شمخانی ، آقا رحیم ( سردار رحیم صفوی) و دوستان دیگری که بعضی از آن ها هنوز هستند و برخی از آن ها هم شهید شده اند، آشنایی دارم. در میان این ها یک دردانه ای بود به نام قاسم سلیمانی. همه این ها خوبند. همه این ها کسانی هستند که حق حیات معنوی گردن ملت ایران دارند و من به تک تک این دوستان ارادت دارم.

بعضی می گویند که چرا این ها در سیاست دخالت می کنند. چرا این را زمانی که همه مملکت درحال از دست رفتن بود و این ها ایستاده بودند که این اتفاق نیفتد، چرا در آن زمان این را نمی گفتند؟ اگر این ها نبودند، امروز داعش در خیابان های تهران رژه می رفت. این ها نمادهای مقاومت ​اند، این ها ستون های فقرات امنیت ملی کشور هستند. این حرف های روشنفکری صد من یک غاز را باید به دور ریخت.من معتقدم در قانون اساسی ذکر شده سپاه پاسدار انقلاب است در تدوین اساسنامه سپاه که شهید مطهری شهید بهشتی و همین حضرت ایت الله خامنه ایی نقش داشتند و مهمترین رکن اساسی سپاه هوشمندی و تحلیل سیاسی اوست البته من معتقدم سپاه نبایست وارد خط و جریان سیاسی شوند ولی تحلیل سیاسی و هوشمندی و اگاهی در امور سیاسی جزو رکن تشکل ان است

* ولی این سفارش امام بود که نظامیان وارد سیاست نشوند.

اگر به همان پیام امام رجوع کنید می بینید که امام فرمودند که اگر می بینید که انقلاب در خطر است، بسیج و سپاه به میان بیایند و قائله را ختم کنند. امام با فعالیت نیروهای نظامی به عنوان یک حزب مخالف بودند. رهبری هم مخالف است. ولی اینکه بخواهید از بسیج و سپاه تشخص سیاسی اش را بگیرید دیگر چیزی باقی نمی ماند. در قانون اساسی درباره این ها چه آمده است؟ آمده است که بسیج و سپاه ، پاسداران انقلاب اسلامی هستند. امام بر ارتش بیشتر تاکید داشتند. در آن زمان مجاهدین انقلاب اسلامی حزب شده بودند. مجاهدین انقلاب دو بخش داشت. بخش راست آن آقای باقر ذوالقدر و آقای راستی کاشی و احمد توکلی بودند. بخش چپ آن هم تاجزاده و بهزاد نبوی و محمد سلامتی بودند. این ها می خواستند تشکیلاتی عمل کنند. امام با این مخالف بودند. مجاهدین انقلاب اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دو مرکز عجین با هم شده بودند. آن صحبت امام درباره این است که سپاه به عنوان یک حزب سیاسی عمل نکند. اما خود حضرت امام در وصیت نامه شان هم گفته اند که اگر خطری انقلاب را تهدید کرد، سپاه و بسیج به میدان بیایند. اگر بخواهیم از کدهایی که امام از ضرورت دخالت سپاه و بسیج سخن گفته اند بسیار بیشتر از کدهای مخالفت ایشان است. امام با فعالیت سازماندهی شده و تشکیلاتی شده مخالف بودند. الآن هم من نمی دانم که نظر مستقیم رهبری در این باره چیست اما برداشت من این است که ایشان هم مخالف هستند.

* برگردیم به رفاقتتان با سردار قاسم سلیمانی.

سلیمانی سرچشمه محبت، مهربانی و معرفت است. در دورانی که من بیمار بودم، قاسم ( شاید بلااستثنا) هفته ای یکی دوبار بالای سر من بود. در دورانی بود که من کمتر می توانستم تشخیص بدهم، او، باقر قالیباف و برخی از دوستان دیگرمان همیشه بالای سر من بودند . محبت ، معرفت، بزرگی و شکوهی که در این آدم هست با هیچ کسی قابل مقایسه نیست. اگر کسی مشکلی داشته باشد، قاسم با همه وجودش می رود و به او خدمت می کند. قاسم نه اهل خط است و نه اهل خط بازی. او یک انسان فداکاری است که عاشقانه می خواهد وظیفه اش را انجام دهد. قاسم سلیمانی به لحاظ فکری هم انسان بسیار قوی ای است. ظرفیت و استعداد قاسم سلیمانی خیلی بیشتر از این حرف هاست. ببینید که یک تنه او در لبنان، عراق، سوریه، مصر ، یمن ، افغانستان و در سرحدات ما چه کار کرده است. سلیمانی یک چهره فداکار، ملی و فراملی است و استوانه مجاهدت و رشادت است. آنچه که قاسم سلیمانی را از دیگران متمایز می کند در پدیده ذهن قدرتمند و اخلاق و معرفت بی پایان اوست. اخلاق و گنجینه فضایل و مهربانی او پایان ندارد. این مهمترین مولفه و مشخصه آقای سلیمانی است.

ببینید همه ما خیلی تغییر کرده ایم برخی یا اکثر بچه های جنگ به تحصیل پرداختند برخی داری مدارج بالا شدند برخی فرماندهان جنگ در سپاه وبسیج حتی زمان دفاع مقدس دیپلم نداشتند اما هوش و قدرت و ذهن استراتژیکی داشتند و توانسته بودند معادله نظامی همه سازمان های کلاسیک و ارتش منطقه و فرا تر از منطقه را بهم بریزند

ما بایست به همان اخلاص ها و ایثار ها برگردیم. من خودم رو می گویم و نمی خواهم کسی را متهم کنم. بزعم من، بعد از جنگ عجیب غرق در زندگی و مدرک و دنیا شدیم. بایست به اخلاص و ایثار آن دوران برگردیم. قاسم زندگی اش راتغییر نداد. بسیاری از رزمندگان خوی ساده زیستی را حفظ کردند و خداوند هم عجیب به آنها نصرت داده است. امروز قدرت باز دارندگی ما در همین فرماندهان و برادران عظیم الشان است. ما یک قاسم نداریم قاسم نماد و اسوه است. هزاران قاسم وجود دارند و اینها اسطوره های واقعی امام پسند بودند؛ نه من و امثال من. یک تار موی قاسم ها به من وامثال من ترجیح دارد این ها سرمایه کشورند.

 

ارسال نظر

مهمترین اخبار

تازه های خبری