فیلم چاقی قرار است روایتی باشد از یک انتخاب؛ انتخاب عشق یا وجدان روایتی که قرار است درباره عشق باشد و صد البته وجدان!
به گزارش قم خبر، امیر (علی مصفا) در کار صداگذاری فیلم است و دوستی دارد به نام رامین (حمید فرخنژاد) که کارگردان است و رامین هم صداگذاری فیلمهایش را قطعاً به امیر میسپارد. فیلم آخر رامین، که گریم و طراحی لباس او بیشک به یاد داریوش مهرجویی میاندازد، تمام شده و در مرحله صداگذاری است که او همزمان درگیر رابطهای عاطفی با یکی از کارمندهای دفترش میشود و میخواهد پس از سه بار ازدواج و جدا شدن از همسرهای قبلی، با او که اسمش شادی (مهسا کرامتی) است ازدواج کند، در همین کوران جلو رفتن رابطه، تصمیم میگیرد برای بخش پایانی فیلمش نریشنی را در نظر بگیرد که به قول خودش صدای شادی به خاطر غمی که دارد، به درد آن میخورد. شادی برای ضبط نریشن به دفتر امیر (علی مصفا) میرود و در لابهلای صداهای ضبطشده و نریشنی که از عشق میگوید، امیر، عاشق او میشود، در حالی که در آغاز روایت از شادی بدش میآمد و بعد به او مبتلا میشود آن هم عاشق کسی که قرار است با دوست نزدیکش ازدواج کند. تمام اینها در حالی اتفاق میافتد که امیر خودش خانواده دارد، همسری دارد (لادن مستوفی) که همه مهربانیاش را برای خانواده خرج میکند، دختری دارد که عاشق پدر است و البته امیر هم هر شب برای او قصه میخواند تا بخوابد؛ اما عشق یکباره میآید و امیر را که قرار است چاق باشد، درگیر میکند تا به خاطر عشق تازهاش (شادی) هر روز صبح برود ورزش و وزنش را کم کند.
در این میانه البته همه چیز جفتوجور میشود تا مبادا گره داستانی! عمیق شود و به خاطر عشق ضربدری، چالشی میان دو دوست رقم بخورد. فیلمساز خیلی زود خودش را از این مهلکه خلاص میکند چرا که رامین در یکی از دور همیهایش با خانواده امیر میگوید که رابطهاش را با شادی تمام کرده و اصلاً آنها به درد هم نمیخوردند و گویا در فکر رابطه تازهای با زنی است که در هواپیما با او آشنا شده است.
حالا همه چیز برای امیر فراهم است که پلههای عشق تازه را بالا برود. شادی به دفترش میآید و کمکم رابطه اوج میگیرد و هدیههایی جابجا میشود. خانواده امیر البته کمکم بو میبرند. دخترش گویا دانای کل است و خیلی زود همه چیز را درک کرده و نشانههایی از اعتراض برای پدرش میفرستد که یعنی: بله جناب پدر من میدانم که با فلانی درگیر رابطه شدهای اما دست بردار!
اینها را البته که دخترش نمیگوید و قرار است با رفتارش نشان دهد، همسر امیر هم الگوی یک زن مهربان و خانهدار را روایت میکند که همیشه آرام است و خانوادهدوست. امیر هم که نقش او را علی مصفا بازی میکند باید مردی آرام باشد و مهربان؛ اما دست روزگار او را درگیر رابطه عاشقانهای دیگر کرده است.
تقریباً لوکیشن تمام دیالوگهایی که قرار است بین زن و مردهای فیلم اتفاق بیفتد، داخلی است. حتی آخرین دیدار امیر با معشوقهاش (شادی) اگر چه در خیابان است، اما باز داخل ماشین اتفاق میافتد و اگر از اولین باری که امیر شادی را به سکونتگاه شبانهاش میرساند و چند ثانیهای زیر باران با هم صحبت میکنند، بگذریم، زنان همواره در اندرونی میمانند و مردهای داستان، (امیر و رامین) جایی را برای قهوه خوردن در آن بالاها و زیر سقف آسمان پیدا کردهاند که میروند و با هم گپ میزنند.
در نهایت هم انگار جناب امیر، عذاب وجدان میگیرد و قید عشق تازهاش را میزند تا به آغوش گرم خانواده بازگردد اما در تاریکی شب میرود از توی یخچال شیرینی و خوراکیهای چاقکننده میخورد تا اعتراضی هیستریک داشته باشد به وضعیتی که او را مجبور میکند از عشقش بگذرد.
سینمای شهری و طبقه متوسط سالهای اخیر ایران همگی زیر چتر فرهادی راه میروند تا اگر چه هر کارگردانی مدعی حرف تازهای باشد اما روایت همان است و خیانت در تمام آنها موج میزند. روایتی که «چهارشنبهسوری» فرهادی ختم آن بود و بعد از آن کپی برابر اصلها هر سال روی پرده سینما رفت تا حتی شخص ثالث در روایت خیانت، زنی تنها باشد که مستقل است و برای خودش کار میکند، یکی (پانتهآ بهرام در فیلم اصغر فرهادی) آرایشگر است و دیگری (مهسا کرامتی در فیلم راما قویدل) در دفتر سینمایی مشغول به کار است و شبها هم پرستاری میکند تا هم خرجش درآید هم خوابگاهش باشد.
«چاقی» حتی اگر خودش را بینیاز به اصغر فرهادی بداند اما دستکم کپی ایرانی از Match Point «وودی آلن» بود که دوباره تکرار میشد و حالا خودش را «در میانه وجدان و عشق» مینامد. در این وضعیت است که بار کلمات به سخره گرفته میشوند تا در نهایت رذالتهای طبقه متوسط به انتخابی منجر شود که نام وجدان را به خود میگیرد، آن در قالب کپیهای دست چندم از روایتهای سینمایی.
علیرضا امیدوند
ارسال نظر