به گزارش قم خبر به نقل از فارس، با توجه به تعاریف جامعه‌شناسان از فرهنگ بسیاری از اصول، عقاید، آداب و رسوم افراد یک جامعه و به تعبیر جامع‌تر سبک زندگی او را فرهنگ تشکیل می‌دهد، این روزها نظیر هر بخش دیگر اجتماع حوزه فرهنگ ایرانیان در مظان اتهام و معضل قرار گرفته است، آنگونه که مقام معظم رهبری نیز در سخنان اخیرشان روی صحبتشان با شورای عالی انقلاب فرهنگی و اعضای آن بود تا بیش از پیش همت کنند.


اما درباره اینکه چه معضلات و مشکلاتی در نهادی که از دوران انقلاب اسلامی ایران شکل گرفته وجود دارد، اساتید نظرات گوناگونی دارند که امروز به سراغ دو تن از اساتید حوزه فلسفه و جامعه‌شناسی کشور رفتیم.

بیژن عبدالکریمی استاد گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی و دکتری فلسفه از دانشگاه اسلامی علیگر هند دارد، وی پژوهش‌های بسیاری در حوزه فلسفه هایدگر، فلسفه‌های اگزیستانس، فلسفه سیاسی و پست مدرن است.

محمدامین قانعی‌راد رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران و عضو هئیت علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور است. وی دارای مدرک کارشناسی پژوهشگری اجتماعی و کارشناسی ارشد و دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است.

مشروح میزگرد با بیژن عبدالکریمی و سید محمدامین قانعی‌راد درباره نقد شورای عالی انقلاب فرهنگی را در ادامه می‌خوانیم:

*در این میزگرد تلاش داریم تا مجموعه آسیب‌ها و نقدهایی را که بر شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد، بررسی کنیم و در نهایت راهکار ارائه دهیم. بنابراین مقدمتاً ارزیابی‌تان را درباره فعالیت‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی بفرمایید.

عبدالکریمی: قبل از هر چیز لازم است از دعوتی که از اینجانب برای حضور در این مصاحبه صورت گرفته است سپاسگزاری کنم، به خصوص که این دعوت در معیت دوست عزیز و رئیس انجمن جامعه­ شناسی کشور، جناب دکتر قانعی­ راد صورت گرفته است. ما برای ارزیابی مثبت یا منفی عملکرد هر سازمان و نهادی از جمله نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی نیازمند معیار یا معیارهایی هستیم. سؤال این است: ما بر اساس چه معیار یا معیارهایی خواهانیم به بررسی عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی بپردازیم؟

بنده تصور می­‌کنم ساده­‌ترین و در همان حال منطقی­‌ترین معیار برای بررسی عملکرد یک سازمان یا نهاد این است که ببینیم این سازمان یا نهاد برای تحقق کدامین مقاصد و اهداف تشکیل شده است و سپس بررسی کنیم که آیا بعد از گذشت چند دهه این مقاصد و اهداف متحقق شده‌­اند یا نه؟ هدف از تشکیل ستاد یا شورای عالی انقلاب فرهنگی (می­ دانیم که این شورا ابتدا یک «ستاد» بود و سپس به یک «شورای عالی» تبدیل شد) چه بود؟ این ستاد یا شورا با این اهداف تأسیس شد که با تکیه بر مفهوم «انقلاب فرهنگی»، ضرورت انقلاب و تحول در حوزه فرهنگی کشور را متحقق ساخته، موجبات گسترش، نفوذ و تعمیق فرهنگ اسلامی و تزکیه اخلاقی در جامعه را از طریق مبارزه با فرهنگ مادیت و مادی­ پرستی، ‌نفی مظاهر و آراء مادی‌پرستانه و مبارزه با غرب‌زدگی و سیطره فرهنگ غربی فراهم آورد.

اما حال، خیلی ساده با توجه به روند کنونی حرکت فرهنگی جامعه در چند دهه اخیر واقعاً آیا امروز ما به این اهداف رسید­ه­ایم یا حتی در جهت و در مسیر این اهداف گام برداشته­‌ایم؟ آیا فرهنگ اسلامی در جامعه بسط و گسترش یافته است؟ خیلی باید عوام یا ریاکار و فریبکار بود و ندید که بر سر ارزش‌ها، اخلاقیات و فرهنگ اسلامی و شیعی در جامعه ما چه­‌ها که نیامده است و مردم و جامعه ما تا چه حد از ارزش­ های فرهنگی دینی، اسلامی و شیعی و ملی خود فاصله گرفته­اند. قرار بر این بود که این شورای به اصطلاح عالی انقلاب فرهنگی اما در حقیقت سیاسی شرایطی را فراهم آورد که نسل جوان به ارزش‌های تاریخی و دینی خویش بازگردد و جامعه بر گسست و انقطاع تاریخی خود غلبه کند.

اما متأسفانه امروز جز دوری از فرهنگ خودی، پشت کردن به سنت تاریخی خویش، حتی بیزاری و کینه ­توزی از این سنت در جامعه، به خصوص در میان جوانان، فرار مغزها، بسط بیشتر غرب‌زدگی و بدتر از آن گسترش نیهیلیسم و بی­بنیاد شدن اخلاق و بسیاری دیگر از فجایع عظیم فرهنگی چیز دیگری نمی‌بینیم. عده‌ای تا فرصت پیدا کنند از طریق بورسیه، شرکت در لاتاری یا راه‌های غیرقانونی حتی با به خطر انداختن جانشان از کشور خارج می‌شوند تا به یگانه قبله آمال خود، یعنی «سرزمین موعود لیک توهمی غرب» دست یابند. امروز غرب تقریباً تمام ساحات وجودی بسیاری از افراد جامعه ما را تسخیر کرده است. بنابراین شکافی بسیار عمیق، معنادار و هراس­انگیز میان اهداف و مقاصد مورد نظر در تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی با واقعیت‌ها وجود دارد و فریبکارانه نمی‌توان این شکاف را که پاسخ‌های تکنوکراتیک، بوروکراتیک و سیاسی نمی‌تواند تبیین ­کننده آن باشد­ نادیده گرفت.

بنده خواهانم از یکایک اعضای شورای عالی به اصطلاح انقلاب فرهنگی کشور این پرسش را مطرح کنم: این شکاف عظیم و وحشت­ انگیز میان اهداف تأسیس این نهاد با واقعیت­های اخلاقی و فرهنگی جامعه ما چگونه قابل تبیین است؟ و اگر ما این نهاد را لااقل یکی از نهادهای مسئول در بروز فجایع عظیم فرهنگی جامعه خود ندانیم، پس چه نهادی را باید مسئول دانست؟!

قانعی‌راد: سؤال ابتدایی این است که آیا شورا مسئول و پاسخگو است یا خیر؟ اگر مسئول باشد باید در زمینه‌های مختلف و مواجهه با مشکلات فرهنگی پاسخگو باشد، متأسفانه در عرض این سه دهه ناکاراترین برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌ها در زمینه‌های مختلف صورت گرفته است. بنده نسبت به برخی برنامه‌ها که بدان‌ها علاقه‌مند بودم -نظیر آموزش دبستان تا آموزش عالی و مقوله خانواده، رسانه و کتاب- مطالعه و کار کردم.

شورای عالی انقلاب فرهنگی امروز نهادی غیر پاسخگو است

*بنابراین نخست باید بررسی کرد که آیا این برنامه‌های شورا مورد ارزیابی قرار گرفته یا خیر؟

قانعی‌راد: به نظر می‌رسد که خیر، این کار صورت نمی‌گیرد و شورا آیین نامه و سیاست‌گذاری کرده، تصویب و ابلاغ می‌کند و سپس بدون اینکه پیامدهای این قضیه یا عملکرد را در نظر بگیرد و درباره‌اش بازاندیشی کند، به مسیر خود ادامه می‌دهد. مجلس هم تابه حال شاهد نبودیم که پاسخی از شورا بخواهد، نهادهای دیگر هم خودشان را در حدی نمی‌دانند که شورا را نقد کنند، در عوض شورا از همه در برابر فعالیت‌هایشان پاسخ می‌خواهد. فرض بنده این است که شاید بسیاری از سوء عملکردها در عرصه علم و رسانه و خانواده بخشی از آن مسئولیت‌اش با شورای عالی انقلاب فرهنگی است، درحالیکه این نهاد امروز غیر پاسخگو است و در هر بخشی که مشکلی ایجاد شود هم نخستین نهادی که می‌گوید «چرا؟». این خود شورا است که باید پاسخگو باشد بنابراین به اعتقاد بنده مجموعه سیاست‌های شورا در زمینه‌های مختلف اشتباه بوده است.

فرهنگ مقوله‌ای تکنوکراتیک و بروکراتیک نیست

*خود شورا معتقد است که نهادی ستادی است نه صفی و افراد مسئول در آن مسئولیت حقوقی دارند و به دلیل نداشتن بودجه و توان اجرایی تنها مصوباتی دارند که لازم‌الاجرا بودن آن هم ضمانت خاصی ندارد...

عبدالکریمی: بنده با این نظر استاد قانعی‌راد مبنی بر اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی سیاست‌های درستی به لحاظ فرهنگی اتخاذ نکرده است و در همان حال نیز به­ هیچ­ وجه پاسخ­گو نیست، کاملاً موافقم. این شورا به جای زمینه ­سازی­‌های مناسب فرهنگی و برطرف ساختن سیاست­ها و خطی مشی ­های فرهنگی نادرست، خودش پیوسته بحران‌آفرینی ‌می­کند. البته سخن بنده در نقطه ­ای از رأی استادم فاصله می­گیرد و این نقطه در واقع همان هسته اصلی ایده و اندیشه­ای است که بر اساس آن شورای عالی انقلاب فرهنگی شکل گرفته است. اساساً نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی بر اساس درک نادرستی از مقوله فرهنگ صورت گرفته است. «فرهنگ» مقوله­ای تکنوکراتیک و بوروکراتیک (دیوان سالارانه) نیست و این ایده که یک نهاد می­تواند به هدایت و رهبری مقوله فرهنگ بپردازد درکی نادرست از فرهنگ و امر فرهنگی است.

بنابراین، پاسخ بنده به این پرسش که آیا نهادی چون شورای عالی انقلاب فرهنگی توانسته است به هدایت فرهنگ کشور بپردازد این است که آیا اساساً یک نهاد توانایی چنین امری را دارد؟ اگر بپذیریم که مقوله فرهنگ از اساس امری اداری و دیوانسالارانه نیست، پس تشکیل ستاد یا شورای عالی انقلاب فرهنگی از اساس بر ایده­‌ای نادرست شکل گرفته و از همان بدو تولد، نوزادی گورزاد بوده است. البته این نوزاد نه تنها نتوانسته است نقشی مثبت در حوزه فرهنگ کشور ایفا کند، بلکه حتی برعکس همواره بحران­‌زا و معضل­‌آفرین نیز بوده است.

فرهنگ مقوله اداری نیست که با تشکیل ستاد و دستورالعمل اثرگذار شود

اساساً در ساختار قدرت سیاسی کشور، از جمله در نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی متأسفانه درکی پوزیتیویستی و ماتریالیستی از مقوله فرهنگ وجود دارد، یعنی از مقوله­ای که از اساس امری غیرپوزیتیو، غیرمادی و اگزیستانسیل است، یعنی با جان، روح و اعماق وجود آدمیان سروکار دارد. در تاریخ مسیحیت، همین درک پوزیتیویستی و ماتریالیستیک کلیسا از دین، ایمان و مسیحیت بود که سبب طغیان جامعه و متفکران در دوره رنسانس و عصر روشنگری علیه ایمان مسیحی را فراهم آورد و سبب خشم و کینه ضد مسیحی و بسط سکولاریسم و نیهیلیسم غربی شد. در ساختار سیاسی و اجتماعی ما، از جمله در شورای عالی انقلاب فرهنگی هنوز این تصور بسیار خام، کودکانه و نابجا وجود دارد که گویی فرهنگ یک مقوله اداری و اجرایی است و با تشکیل ستاد و صدور بخشنامه و دستورالعمل­های اجرایی می‌توانیم بر فرهنگ اثرگذار باشیم.

این نحوه تلقی، درکی پوزیتیویستی و ماتریالیستی از مقوله فرهنگ است که خود را به خوبی در تعابیری چون «سیاست­گذاری­‌های فرهنگی»، «مهندسی فرهنگی» یا «مدیریت فرهنگی» نشان می­‌دهد. حال آنکه فرهنگ مقوله‌­ای اگزیستانسیل است و هیچ نهاد اجرایی و اداری به این ساحت نمی­تواند راه پیدا کند. بنابراین مقوله فرهنگ را در جای دیگری، یعنی در حوزه تفکر، اندیشه، هنر، شعر و ادب باید جستجو کرد. علی بن ابی­طالب در یک بیان تمثیلی می­‌فرمودند که به راه‌های آسمان بهتر از راه­های زمین آشنا هستند. راه فرهنگ از مسیر راه‌­های آسمان و عالم حقیقت می­‌گذرد و نه از راه‌های عالم نمود، عالم سیاست و مناسباتی که در عرصه ظاهری حیات اجتماعی وجود دارد. فرهنگ از مقوله و سنخ اموری است که با منطق اجرایی در وزارتخانه­ها و با منطق نهادهای نظامی، انتظامی، امنیتی و اطلاعاتی متفاوت است. اگر در جامعه ما، از جمله در شورای عالی انقلاب فرهنگی یک چنین درک­های ماتریالیستیک، بوروکراتیک، سیاسی، پلیسی و امنیتی و در یک کلمه «زمینی» از مقوله فر هنگ وجود نداشت امروز ما با این فجایع عظیم فرهنگی و اخلاقی در کشورمان مواجه نبودیم.

نهاد حاصل بینش و روح هست و این روح از تفکر و هنر حاصل می‌شود

*بنابراین به نظر می­رسد شما قائل به نهادسازی در حوزه فرهنگ نیستید. این نهادسازی در برخی کشورهای لیبرال با روش حکومت‌داری مثل گفتمان‌سازی در حوزه فرهنگ جواب داده است.

عبدالکریمی: بنده به نهادسازی در معنایی که خودم می­فهمم موافقم. اما با آنچه در جامعه ما و توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی صورت می­پذیرد به هیچ وجه موافق نیستم. ما در جامعه خود پیوسته سازمان‌ها و نهادهایی را شکل می­دهیم و بخشنامه­‌ها و دستورالعمل­هایی را صادر می­‌کنیم که خودشان بحران ­آفرین هستند. آنچه در جامعه ما صورت می­‌گیرد در بهترین و خوشبینانه‌ترین حالتش چیزی شبیه لوله‌کشی آب در یک روستا یا در یک شهر است. اما لوله ­کشی با توجه به اینکه آبی در لوله­‌ها تولید نمی­‌کند. باید آبی در لوله‌ها جاری باشد تا لوله­ کشی­‌ها معنا داشته باشند. این آب باید به نحوی خودجوش از سرچشمه راستینی بجوشد. در روستا یا شهری که آبی نباشد لوله‌کشی چه نقشی می­‌تواند ایفا کند؟

نهادها حاصل بینش‌ها هستند. نهاد نیازمند روح است و این روح از حوزه تفکر و هنر حاصل می­شود. اگر تحولی در حوزه تفکر و فرهنگ حاصل شود، به طور طبیعی نهادهای متناسب با این تحولات نیز شکل خواهد گرفت. اما زمانی که این تحول در بینش‌ها صورت نگرفته باشد، یا فرهنگ در یک جامعه سرد و فسرده و حتی رو به موت باشد ساختن نهادها امری تصنعی خواهد بود. برای نمونه تشکیل نهادی برای «اسلامی‌سازی علوم» بی­ آنکه در واقع ابتدا از اساس یک چنین تحولی، یعنی اسلامی شدن علوم متحقق شده باشد، امری تصنعی، بی­‌حاصل و حتی بحران‌زا است. در جامعه­‌ای که فرضاً رمان­ نویسی یا نمایشنامه ­نویسی به صورت یک جریان اصیل فرهنگی درنیامده است تأسیس نهادی به نام کانون رمان­ نویسان یا انجمن نمایشنامه­ نویسان نمی­تواند سبب ظهور جریان رمان­نویسی یا نمایشنامه­نویسی در آن جامعه شود.

عمیق‌ترین لایه‌های فرهنگ چین برگرفته از سنت تاریخی است

*آقای قانعی‌راد شما فرمودید که مصوبات شورا اشتباه است آیا این اشتباه بودن به دلیل قرائت نادرست از مسائل است یا اینکه زیادی ایده‌آلیستی برخورد کردن با مسائل است؟

قانعی‌راد: بعد از انقلاب سیاسی در ایران مبحثی درباره انقلاب فرهنگی مطرح شد، خود این ایده که در فرهنگ می‌توان انقلاب کرد، بدیل نداشت. انقلاب سیاسی در دنیا چیزی بود که تجربه زیادی داشت ولی انقلاب فرهنگی تجربه زیادی ندارد و تنها یک ادعا بود که روش کار مائو (تئوریسین مارکسیسم لنینیسم) اینگونه بوده درحالیکه در چین هم که تحقیق کردند متوجه شدند که فرهنگ چین حتی عمیق‌ترین لایه‌های کنفسیوسی متأثر از سنت تاریخی چین است. انقلاب سیاسی دارای ویژگی‌هایی از جمله در مقایسه با انقلاب چین و روسیه و ...زیاد خشونت آمیز بودن و متفاوت‌بودن درجات است البته انقلاب اسلامی ایران خشونت‌آمیز نبود اما موفق به جابجایی قدرت شد، بنابراین ما را غرور گرفت که می‌توانیم در فرهنگ هم انقلاب کنیم درحالیکه چیزی که در فرهنگ موجود است و تجربیاتش زیاد بوده، مقولاتی چون تحول فرهنگی، دگرگونی و توسعه فرهنگی است.

سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی یک مقوله موجود و معتبر در بسیاری از کشورهای جهان است، کتاب‌های زیادی نیز در این باره نوشته شده است سیاست گذاری برای تحول و توسعه فرهنگی بسیار متواضع و کم ادعا است. حال امروز با تخصیص بودجه و یک مقدار بسیج امکانات و منابع می‌توانیم بخشی از کمبودهای فرهنگ را کم کنیم یا در حوزه آموزش اگر بخشی از سیاست‌گذاری به حوزه فرهنگ بسپاریم، اثرگذار است. بنابراین درباره اینکه آیا ما می‌توانیم در فرهنگ انقلاب کنیم یا خیر باید بیشتر تأمل می‌کردیم شاید مشکل ما همینجا بود، خود پیامبر اسلام(ص) هم انقلاب فرهنگی به این معنا نداشت و چنین چیزی جزو داعیه‌هایش نبود کما اینکه گفته می‌شود نود درصد از احکام زمان پیامبر (ص) متعلق به عصر جاهلیت بود و همان‌ها را پیامبر (ص) ادامه داد، بنابراین اینگونه نشد که تمام عناصر فرهنگی یک مرتبه زیر و رو شود و خود پیامبر هم این امر را پذیرفته بود که در برخی امور امکان دگرگونی نیست و حتی به برخی مسائل که امروز ما تقدس داده‌ایم خود پیامبر(ص) قداست نداده بود، مثلا در برخی احکام اقتصادی یا جرائم و انواع مجازات‌ها و ...

بنابراین برخی از مسائل از همان دوره جاهلیت باقی مانده و پیامبر همان‌ها را تصویب کرد کما اینکه با برده‌داری به طور ظریف برخورد کردند و بعد هم از بین بردند. بنابراین در همین اسلام برده‌داری به دلیل تغییر نوع نگاه و رابطه انسان با انسان از بین رفت.

اخلاقی کردن جامعه و تداوم احکام خوب از مهمترین فعالیت‌های رسول الله (ص) بود

بنابراین کار مهمی که رسول خدا (ص) انجام داد اخلاقی کردن جامعه و تداوم‌بخشی احکام خوب بود اما کاری که ما کردیم اخلاق را فدای احکام کردیم! همه جا می‌خواستیم ظواهر را حفظ کنیم اما در این اثنا روح فرهنگ را گم کردیم بنابراین مفهوم انقلاب به این صورت با فرهنگ نمی‌خواند که روح فرهنگ اگر بخواهد به این معنا انقلابی بشود همه چیز را دگرگون می‌کند، مناسبات انسانی را تحت الشعاع قرار می‌دهد. یک مقوله مهم در دنیا توسعه فرهنگ محور است باید نگاه فرهنگی را از همه جا گسترش دهیم به ویژه در عرصه‌های آموزشی، خانواده، دانشگاه، دادگاه‌ها، زندان‌ها، روابط پلیس، دولت و مردم و در حال حاضر نگاه حاکم در این عرصه ها نگاه مهندسی و سخت افزاری است که در مقابل فرهنگ قرار می‌گیرد چرا که ابزاری است و نگاه فرهنگی، انسانی و نرم است.

بر واژه انقلاب فرهنگی تأمل نکردیم

بنابراین انقلاب فرهنگی در ایران اگر می‌خواست کاری بکند باید این بود که بدیلی در برابر نگاه‌های سخت‌افزارانه نسبت به جامعه و انسان ایجاد کند اما برعکس اتفاق افتاد و ما نگاه مهندسی را به درون فرهنگ منتقل کردیم و مفهوم مهندسی فرهنگی را با پارادوکس‌هایی که دارد وارد فرهنگ ساختیم، ما واژه «مهندسی اجتماعی» در ادبیات جهانی داریم ولی مهندسی فرهنگی واژه‌ای نبود که در ادبیات دنیایی رسمیت داشته باشد و مکتبی نیز در این حوزه فعال باشد.

بنابراین به اعتقاد من ما بر واژه انقلاب فرهنگی تأمل نکردیم و شرایط هم به ما اجازه تأمل بر واژه‌ها را در سال ۵۸ نمی‌داد، چرا که همه اینها باید از روی تأمل و پژوهش صورت بگیرد در فضای ابراز احساسات آن دوره ملتی که از یک ستم بزرگی رسته شده و می‌خواهد همه چیز را تغییر دهد و این خامی مشکلاتی را هم ایجاد می‌کند بنابراین واژه‌ها برای ما تقدس پیدا کرد و تلاش کردیم انقلاب را در همه جا بسط دهیم. ما مقهور و مسحور چارچوب هایی شدیم که جبر تحول تاریخی برای ما ایجاد کرد.

بنابراین ما در درون این چارچوب اینطور اندیشیدیم گویا به شیوه دیگر هم نمی‌توانستیم بیاندیشیم اما قرار نیست تا ابد اینطور چارچوب‌ها را مقدس کنیم. همین چارچوب ها زمانی که در حوزه‌های مختلف افکنده شد از جمله خانواده، رویکردها را تغییر داد. همین تجزیه و تحلیل و سبک ما آمار طلاق را افزایش داده و میزان ازدواج را کم کرده است. در عرصۀ توسعه علمی ما صحبت از توسعه می کنیم و و مقهور آمارهای کمّی می‌شویم ولی چیزی که رخ می‌دهد فساد علمی است در کنار این شاخص‌های سطحی و صوری فساد علمی را شاهد هستیم که همه امروزه این را درک می‌کنند از دانشگاه تا پژوهشگاه‌های ما و مجلات علمی این فساد گریبان گیر فرایندهای دانش است متأسفانه نگاهی که در حوزه آموزش و توسعه علمی ما حاکم بود هیچ گاه مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است.

مقوله فرهنگ نباید در چنبره سیاست باشد

* آقای عبدالکریمی! به اعتقاد شما فرهنگ و چارچوب‌های فرهنگی چگونه مشخص می‌شوند و از این منظر چه نقدهای اساسی بر شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد است؟

عبدالکریمی: اجازه دهید خیلی سریع چند نکته را درباره شورای عالی بیان کنم: نخست اینکه این نهاد متولد شده پس از پیروزی انقلاب، همان گونه که پیشتر نیز گفتم، حاصل فهم تکنوکراتیک، بوروکراتیک و دیوان سالارانه از مقوله فرهنگ است. همچنین، همانگونه که ترکیب اعضای شورای انقلاب فرهنگی نیز نشان می‌دهد، این نهاد کاملاً در چنبره سیاست است در حالی که مقوله فرهنگ به هیچ وجه در چنبره سیاست قرار نمی‌گیرد. همین امر نشان می‌دهد که دوستانی که در این نهاد هستند اساساً درکی از مقوله فرهنگ ندارند. بنابراین این رویکرد که ما می‌توانیم مقوله فرهنگ را در چنبره سیاست و تحت هدایت و مدیریت سیاست قرار دهیم، امری است که در کشور ما باید به نحو اساسی مورد بازاندیشی قرار گیرد. این اهل سیاست هستند که باید در برابر اهل تفکر و اصحاب فرهنگ زانوی ادب زده، به تلمذ بپردازند. اما سیاست در کشور ما بسیار مغرور است و تصور می‌کند که می‌داند و نیازی به تلمذ و فراگیری ندارد.

در کشور ما سیاست خواهان هدایت و مدیریت فرهنگ و تفکر است اما چنین امری امکان‌پذیر نیست و امر مادون نمی­‌تواند به هدایت امر مافوق بپردازد. بنابراین تا زمانی که سیاست به این تواضع، خاکساری و خودآگاهی دست نیابد که حد و حدود خود را دانسته، خویشتن را در مقام پرسش­گر و نه پاسخ­گوی پرسش­ها تلقی کند و تا درنیابد که این متفکران و اصحاب راستین فرهنگ هستند که باید به پرسش‌ها و بحران‌ها پاسخ داده، چارچوب­ها و افق حرکت فرهنگی جامعه را ترسیم نمایند، نخواهیم توانست مسائل و چارچوب‌­های خویش را به درستی صورت­ بندی کنیم و در افقی مبهم و ناروشن و حتی بحران­ آفرین و ضد فرهنگ حرکت خواهیم کرد. جامعه ما متأسفانه طی طریق معکوس دارد و به جای اینکه سیاست در برابر اهل تفکر زانو زند و به درس‌آموزی بپردازد، برعکس، مدعی است که از یک مقام والاتر برخوردار بوده، می­خواهد برای فرهنگ تعیین تکلیف کند. این پاشنه آشیل مسائل فرهنگی ماست.

به همین دلیلِ عدم درک شورای عالی انقلاب فرهنگی از رابطه فرهنگ و سیاست است که معتقدم متأسفانه عوام‌گرایی تمام ساختار سیاسی و اجتماعی ما از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی را عقیم کرده، اکثر قریب به اتفاق احکامی که از جانب این شورا صادر می‌شود، از نظر اصحاب راستین حوزه فرهنگ و تفکر، مشروعیت ندارد. فرضاً وقتی اینترنت در ایران محدود می‌شود یا به پشت­بام منزل­ها رفته و دیش­‌های ماهواره‌ها را از پشت‌بام‌ها جمع می‌کنند، این نشان می‌دهد که مقوله فرهنگ در چنبره سیاست است و چقدر برخوردهای سال‌های گذشته ما دراین حوزه‌ها کودکانه، سطحی و عوامانه و حتی ضد فرهنگ بوده است. تو گویی که ما می توانیم زیست‌جهان مدرن را به رسمیت نشناسیم یا در برابر روند بسط تکنولوژی مقاومت کنیم! بارها و بارها این تجربه را داشته‌ایم که چه بسیار موارد سیاست­‌های به اصطلاح فرهنگی ما با گذشت فقط چند سال وصف کمیک و عوامانه و بی­ثمر بودن خودشان را به سرعت آشکار ساخته­‌اند، مثل گنجاندن دروس بی­حاصل معارف در دروس دانشگاهی، برنامه­های تفکیک جنسیتی و ... .

واقع مطلب این است که اکثر قریب به اتفاق اعضای شورای عالی فرهنگی فاقد مرجعیت فرهنگی هستند. این شورا باید از اعضایی تشکیل شود که جامعه علمی، فکری و فرهنگی کشور آنها را به لحاظ فرهنگی به رسمیت بشناسد. به استثنای یکی، دو تن از افراد این شورا، که در جلسات تصمیم‌­گیری در حاشیه قرار دارند، کدام یک از این افراد از مرجعیت اصیل فرهنگی برخوردارند؟ بسیاری از اعضای شورا مرجعیت علمی خود را مدیون جهت­‌گیری­‌های سیاسی­‌شان هستند. اگر قرار بود این شورا به معنایی حقیقی و راستین نه یک نهاد سیاسی بلکه نهادی به حقیقت فرهنگی باشد باید متشکل از شخصیت‌هایی می­بود که صرف نظر از جهت­‌گیری­‌های سیاسی­‌شان بالذات فرهنگی‌ هستند و دانشگاه­‌ها و اصحاب فرهنگ آنها را به منزله شخصیتی حقیقتاً فرهنگی به رسمیت بشناسند.

تفکیک ۳ حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاست

*پس اعتقاد شما این است که چون افراد این شورا اکثراً رجال سیاسی هستند دیدگاهشان نیز بیشتر سلبی است تا ایجابی...

عبدالکریمی: برای توصیف سیاست­‌گذاری­‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی «سلبی» واژه بسیار ضعیفی است بلکه باید گفته شود که این سیاست­گذاری­‌ها عمدتاً سیاسی، به عوامانه و حتی گاهی کاملا «ضد فرهنگی» بوده است.

ما سه حوزه را باید از هم جدا کنیم: سیاست، اقتصاد و فرهنگ. در حوزه سیاست و در بوروکراسی «روابط یک طرفه» حاکم است. در این حوزه رئیس داریم و مرئوس. یک طرف حکم می­دهد و یک طرف حکم را فرمان می­برد. ضمانت اجرایی این احکام نیز در نهایت قدرت است. اما در حوزه اقتصاد «رابطه دو طرفه» است. در این حوزه در یکسو فروشنده داریم و در سوی دیگر خریدار. رابطه اقتصادی مبتنی بر رابطه عرضه و تقاضا و رضایتمندی منفعت­ گرایانه دو طرفه است. هم فروشنده و هم خریدار با چانه­زنی­های دو طرفه به دنبال کسب منفعت بیشتر هستند. در یک معامله اقتصادی هر دو طرف رابطه باید سود ببرند و هر دو طرف باید بر اساس موقعیت و امکانات خود راضی باشند.

اما حوزه فرهنگ هم با حوزه سیاست متفاوت است و هم با حوزه اقتصاد. حوزه فرهنگ حوزه استدلال، اقناع قلبی و انتخاب آزادانه است. این جا نه همچون حوزه سیاست حوزه اعمال قدرت از جانب اتوریته­هاست و نه همچون حوزه اقتصاد حوزه سوددهی و سودبری است. در دو حوزه سیاست و اقتصاد شاید بتوان با آدمیان به عنوان یک ابژه یا ابزار برخورد کرد اما در حوزه فرهنگ ما با سوبژه‌­های انسانی، یعنی با روح، قلب، جان و اگزیستانس آدمیان سروکار داریم و این سوبژه‌­ها به هیچ­وجه ابژه‌شدنی نیستند. اگر در حوزه فرهنگ و تفکر من با زبان زور و اتوریته سخن بگویم روابط فرهنگی از اساس شکل نمی­‌گیرد یا روابط فرهنگی نابود خواهند شد. برای مثال بنده، در مقام یک معلم، یعنی در مقام یک فرد فرهنگی، در کلاس درس و با دانشجویانم دو گونه رابطه می‌­توانم برقرار کنم: یک رابطه بر اساس عنصر حضور و غیاب، تهدید دانشجو به حذف از امتحان یا کسر نمره و یا پنهان کردن ضعف علمی و نظری خویش در پس اتوریته­ های رسمی (مثل برخورداری من از «مدرک دکتری» یا داشتن پُستی رسمی با عنوان «استادی دانشگاه») است. اما در این صورت باید یقین داشته باشم که بنده پیشاپیش در ایجاد رابطه­ای فکری و فرهنگی با دانشجویانم شکست خورده­ ام.

اما نوع دیگر رابطه این است که بنده هیچ جایگاه برتری برای خویش در مقابل دانشجویانم برای خویش قائل نباشم و به مدرک تحصیلی یا جایگاه شغلی و رسمی خویش تکیه نکرده، بلکه دانشجویانم را در حضور یا عدم حضورشان در کلاس­هایم آزاد گذارده، به آنان امکان طرح آزادانه پرسش­ها و حتی انتقادات­شان به خودم را بدهم و حتی در مواردی که آنها به دلیل کم سن و سالی، محدودیت اطلاعات یا ضعف­های روحی و شخصیتی قدرت بیان مناسب اندیشه­هایشان را ندارند یاری­شان دهم که اندیشه­ هایشان را به خوبی بیان کنند و من حتی بکوشم انتقادات آنان به خودم را حتی قوی­تر و زیباتر از خودشان عرضه و صورت بندی کنم. آنگاه اگر نکته­ای منطقی در سخنان­شان بود، کاملاً صمیمانه و خاکسارانه بپذیرم و اگر با آرای­شان موافق نبودم آنها را تحقیر یا سرکوب نکنم. رابطه اصیل فرهنگی از سنخ این رابطه اخیر است؛ و این گونه رابطه دقیقاً همان چیزی است که در سیاست­گذاری­های فرهنگی در کل ساختار سیاسی کشور از جمله در سیاست­گذاری­‌های شورای عالی به اصطلاح انقلاب فرهنگی دیده نمی­شود. آنان در مقام یک شورای اجرایی کشور در حوزه و قلمرو فرهنگ همچون حوزه سیاست رابطه­‌ای یک طرفه با جامعه، دانشگاه­‌ها و مراکز علمی برقرار کرده­اند.

نقاط ضعف آموزش و پرورش کنونی

این شورا راجع به برخی از مسائل فرهنگی در جامعه، مثل سرعت اینترنت یا تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌­ها اظهار نظر می‌کند اما چشمانش به بزرگترین فجایع ملی و فرهنگی، مثل مواجه پلیسی و امنیتی با مقوله فرهنگ، فرار مغزها، خشم و کینه جوانان نسبت به سنت تاریخی و فرهنگی خویش، بسط نیهیلیسم و بی ­بنیاد شدن اخلاق و ... فروبسته است. امروز ما در آموزش و پرورش خود با یک «هولوکاست انسانی» روبرویم. ما حدود بیست میلیون دانش‌­آموز خود را در کوره­های آدم­پزی نظام آموزش و پرورش می‌سوزانیم، اما اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نگاه­شان نسبت به این فاجعه عظیم انسانی کور است! دوازده سال از عمر فرزندان­مان، آن هم بهترین و سرنوشت‌‌سازترین سالیان عمرشان را به آموزش و پرورش می­سپاریم اما آنها هیچ قابلیتی برای زندگی پیدا نمی­کنند. اگر فرزندان­مان، که تحصیلات­شان را بعد از دوازده­ سال حیاتی در مدارس و دبیرستان­‌ها به اتمام رسانیده­‌اند، پدر و مادرشان را از دست دهند هیچ قابلیتی برای زنده ماندن و زندگی کردن ندارند. اگر شورای عالی انقلاب فرهنگی مسئولیتی در برابر این جنایات و فجایع عظیم فرهنگی و آموشی ندارد، چه کسی را باید مسئول و پاسخ­گوی این فجایع عظیم دانست؟

نقد نظام آموزش عالی

ظاهراً شورای عالی به اصطلاح انقلاب فرهنگی بازی سخیف صدور مدرک در دانشگاه­‌ها و نظام آموزش عالی کشور و تبدیل دانشگاه­‌ها به یکی از بی‌بازده‌ترین منابع ملی کشور را نمی­‌بیند. آیا بازی احمقانه صدور مدرک این روزها چیزی از دانشگاه‌ها را برای جامعه باقی گذارده است؟ اجازه دهید من انتقادات خویش به وضعیت فرهنگی، علمی و آموزشی کشور را به نحو سلیس­تری بیان کنم: طی نزدیک به چهار دهه بعد انقلاب ما حتی یک وزیر آموزش و پرورش یا وزارت علوم نداشته­‌ایم که اندک درک صحیحی از فرهنگ و مقوله آموزش و از نظریه­‌ای فرهنگی و آموزشی برخوردار بوده باشد. ما حتی یک وزیر فرهنگ نداشته­‌ایم که اصالتاً شخصیت فرهیخته فرهنگی بوده باشد یا لااقل توانسته باشد تعریف و تصویر درستی از مقوله فرهنگ ارائه دهد یا توانسته باشد در مواجهه با پرسش­هایی چون «هویت ملی چیست؟» یا «هویت ملی و فرهنگی ایرانیان قائم به چیست؟» یا «فرهنگ ایرانی اسلامی را در جغرافیای فرهنگی جهان کنونی چگونه باید تعریف کرد و این فرهنگ امروز چه پیامی برای جهانیان می­تواند داشته باشد؟» بتواند پاسخی حداقلی، قابل قبول و فهیمانه ارائه دهد.

در جامعه ما وزیر حوزه­‌های فرهنگی کسی دانسته می­شود که قدرت سازگاری با نهادهای سیاسی و چانه‌­زنی برای تخصیص بودجه یا تقسیم مناسب این بودجه میان سازمانها و نهادها و کارمندان تحت‌الامر خود و قدرت چانه‌زنی برای حقوق کارمندانش داشته باشد. همه این­ها نشان­گر این است که در کل ساختار سیاسی و اجتماعی کشور ما از جمله در شورای عالی انقلاب فرهنگی جهل عجیبی نسبت به فجایع بزرگ فرهنگی و فقر عظیمی نظری نسبت به مقوله فرهنگ وجود دارد که اگر درک نشود و در نحوه مواجهه خود با مقوله فرهنگ تجدید نظرهای اساسی نکنیم و کماکان در همان مسیر پیشین حرکت کنیم، باز هم روز به روز وضعیت فرهنگی­مان اسفناک‌تر خواهد شد و در آینده‌­ای نه چندان دور با بحران­ها و مصائب بسیار خانه­‌مان‌­سوزتری روبرو خواهیم گردید.

*آقای قانعی راد، ابتدای بحث باید پرسیده می‌شد منتها هنوز هم دیر نشده که شما تعریفتان از فرهنگ را ارائه دهید؟

قانعی‌راد: فرهنگ شیوه زندگی مردم در یک جامعه تعریف می‌شود، این شیوه زندگی یا سبک زندگی طبیعتاً با یک مجموعه ارزش‌ها و باورها همراه است و مقوله زنده در حال دگرگونی نیز تعریف می‌شود ولی درکی که از فرهنگ وجود دارد ایدئولوژیک است البته این بدین معنا نیست که در مقابل واقعیت‌های فرهنگی هم لزوماً باید تسلیم شد یک جاهایی لازم است شما تغییراتی در فرهنگ بدهید و مداخلاتی کنید کما اینکه وقتی استاد عبدالکریمی گله دارد یک ایده مداخله هم دارد. این درست نیست که بچه‌ها را مهندسی کنیم و همه جا به جای آنها تصمیم بگیرم و او هم مکلف باشد که رعایت کند، چرا که در یک موقعیت انتخاب که به تنهایی قرار بگیرد بدترین انتخاب را می‌کند چون تجربه انتخاب‌کردن ندارد و انسان نابالغی است و عقب‌مانده فرهنگی می‌شود، بنابراین باید به فرزندان اجازه آزمون و خطا بدهیم و خودمان را تا آخر عمر متولی بچه‌ها ندانیم، بنابراین این ایده که باید بچه را سعادتمند کنیم و راه سعادت را هم خودمان می‌دانیم،‌ مشکل ایجاد می‌کند.

چند مقوله را ما باید به رسمیت بشناسیم که شورای عالی نمی‌تواند با آنها ارتباط برقرار کند، نخست مقوله «شهروندی فرهنگی» است که جایگاه ویژه خود را دارد، دوم بحث انتخاب فرهنگی است که به رسمیت شناختن این حقوق خیلی مهم است.

نیازمند سیاست فرهنگی مناسب برای ساخت یک رسانه ملی جذاب هستیم

*پس قانون را کجای فرهنگ ترسیم می‌کنید؟ این آزادی حد و مرزش چیست؟ شاید کسی در جامعه بخواهد مثلاً حجاب را رعایت نکند، آیا باید آزاد باشد به همین صورت در جامعه ظاهر شود؟!

قانعی‌راد: اینجا حد و مرز را قانون در جامعه مشخص می‌کند اگر به همان مثال ماهواره بازگردیم در جامعه گروه‌های بسیاری هستند که ماهواره تماشا می‌کنند برخی می گویند این نشان‌دهنده مدرن شدن جامعه است ولی واقعا من در توجه مردم نسبت به ماهواره بحران رسانه ملی را مشاهده کردم، اگر شورا می‌خواهد ماهواره را حل کند از طریق پشت بام‌ها و جمع کردن دیش‌ها نمی‌تواند این مسئله را رفع کند، بنابراین باید سیاست فرهنگی برای ساخت یک رسانه ملی جذاب داشته باشیم که چطور مردم را شیفته خود کند و مردم فراری نشوند.حال مدام ما ماهواره‌ها را جمع کنیم خب آنها هم مدام دوباره وصل می‌کنند نظامی گری را در حوزۀ فرهنگ وارد می‌کنیم تصویری که از فرهنگ می‌دهیم اشتباه است. این مسئله اسلام و کفر نیست مسئله سوء عملکرد رسانه‌ داخلی است.

مردم یک رسانه‌ای می‌خواهند که منصف باشد و مدام از صبح تا شب محل شعار و موضع‌گیری سیاسی فلان جناح نباشد بلکه می‌خواهند نظریات گروه‌های مختلف اجتماع را بازنمایی کند و هنرمندان محبوبشان را نشان دهد، زمانی که جوانان و خانواده‌ها اینها را در رسانه ملی پیدا نمی‌کنند طبیعتاً ازاین رسانه فاصله می‌گیرند و البته عده ای هم هستند که سراغ ماهواره نمی‌روند، مثلاً عده کثیری از جوانان ماهواره‌بین نیستند ماهواره‌ها را نسل میانسال به بالا تماشا می‌کنند چرا که این شبکه‌های لس‌آنجلسی نسل جوان را راضی نمی‌کند، اینها به سراغ موسیقی‌ها و شبکه‌های اجتماعی مورد علاقه خود نظیر وایبر و فیس‌بوک و ... می‌روند.

بحران رسانه‌ای در کشور باید رفع شود و این کار شورای سیاست‌گذاران فرهنگی است، باید نخست درست مسئله فهمیده شود و بعد راه حل مشخص شود وگرنه روز به روز تضعیف رسانه ملی و تقویت خرید و فروش ماهواره و این صنعت را شاهد خواهیم بود. مسئله دیگر که بدان اشاره می‌کنم تفکیک جنسیتی در دانشگاه‌ها است، این هم یک مقدار سطحی‌نگری فرهنگی در جامعه‌ای است که اصلا مسئله دختر و پسر و فضای بین آنها در دانشگاه مسئله نبود اینها با سابقه هشتاد ساله کنار هم می‌نشستند و درس می‌خواندند و شاید سالم‌ترین محل هم برای تعامل و رویارویی دختر و پسر و چه بسا ازدواج و مناسبات پایدار بود. با تفکیک جنسیتی از این پس موقعیت ازدواج کجا می‌خواهد پیدا شود؟! ما تصور می‌کنیم جوان‌ها نشسته‌اند تا مادر و پدرها برایشان همسر انتخاب کنند یا پدر و مادرها در فضای علایق بچه‌ها هستند. جوانان باید موقعیت انتخاب داشته باشند این تعامل سالم چه اشکالی دارد اگر این محیط‌های کار سالم کنترل‌شده را از آنها بگیریم آیا خیابان را هم می‌توانیم از مردم بگیریم؟ برخی افراد سطحی بین این ملاک را علم کرده‌اند تا اختلاف جنسیتی را پررنگ کنند، خود امام (ره) در زمان حیات خود؛ این مسئله مقاومت می‌کرد، حال ما بین دختر و پسر دیوار می‌کشیم ؛ دیگر کسی هم جرأت نمی‌کند که دست به تغییر در دانشگاه‌ها بزند.

اما مسئله دیگر در نظام آموزشی ما در مدارس است، همه از آن غافل هستیم متأسفانه طرح خیلی مسائل در مدارس اشکال دارد منتها شورای عالی انقلاب فرهنگی تنها به دنبال اسلامی‌سازی مدارس است مشکل مدارس ما در جای دیگری است و تمرکز زیادی بر اسلامی سازی مدارس خودش مشکل آفرین است.

نخستین گام تغییر نوع نگاه به حوزه فرهنگ است

*آقای عبدالکریمی! پیشنهادات شما برای مواجهه با مسائل و بحران‌های فرهنگی کشور چیست؟

عبدالکریمی: ما باید نخست نگاه­مان را به مقوله فرهنگ تغییر دهیم، تصور نکنیم مقوله فرهنگ یک مقوله حاشیه‌ای و ثانوی است. برای مثال، دولت اعتدال می‌خواست در شش ماه اول به قدرت رسیدنش ابتدا مسائل بین‌المللی و در شش ماه دوم مسائل اقتصادی و در مرحله سوم مسایل سیاسی و در آخر معضلات فرهنگی را رفع کند. این نشان می­‌دهد که مقوله فرهنگ هیچ­گاه دغدغه اولی و اصلی ما نبوده است. هر گاه نیز به مقوله فرهنگ روی آورده‌­ایم از منظر و چشم‌­انداز سیاسی و بر اساس تفکیک «خودی و غیرخودی» بدان نگریسته‌­ایم. به بیان ساده­‌تر، در جامعه ما به مقوله فرهنگ همواره بر اساس نگاهی پلیسی و امنیتی نگریسته شده است.

همین رویکرد ریشه بسیاری از سیاست­گذاری‌های نابجا در حوزه فرهنگ و تفکر بوده است و پاشنه آشیل قدرت سیاسی ایران در مواجهه با مقوله فرهنگ همین‌جاست. باید مقوله فرهنگ را جدی بگیریم. جدی گرفتن هم این نیست که دوباره نهادهای جدید بسازیم یا مسئولین خودی را سر کار بگذاریم. جدی گرفتن مقوله فرهنگ به این معناست که ما باید برخورد پلیسی و امنیتی با فرهنگ را کنار گذاشته و اجازه ندهیم نیروی ارگان‌های نظامی، انتظامی و امنیتی که از اساس با مقوله فرهنگ ناآشنا و بیگانه و حتی در بسیاری از مواقع ضد فرهنگ هستند شاهراه­های حیات فرهنگی ما، مثل حوزه کتاب، دانشگاه، فیلم، موسیقی و هنر را مسدود سازند و وضعیت فرهنگی کشور را بیش از این بحرانی و اسفناک کنند.

شورای عالی انقلاب فرهنگی از تأخر تاریخی رنج می‌برد

نکته دیگر این که شورای عالی انقلاب فرهنگی از یک تأخر تاریخی رنج می‌برد و همانطور که استاد قانعی­راد فرمودند اکثر قریب به اتفاق آنها این تحولات تاریخی را درک نکرده‌اند. آنها درنمی­‌یابند که ما در چه جهانی زیست می‌کنیم. امروز یک ایرانی می‌خواهد خودش را به منزله «شهروندی جهانی» درک و تفسیر کند. در روزگار ما هیچ امر به نحو مطلق محلی (local) وجود ندارد. البته ما نمی‌خواهیم بگوییم همه مسائل ما جهانی است اما باید توجه داشت همه روابط ما، حتی خصوصی­‌ترین و پنهانی­‌ترین احساسات و روابط ما نیز، مثل دعا کردن و راز و نیاز کردن با خداوند یا روابط خانوادگی، تحت تأثیر مسائل و فضای جهانی قرار دارد. بنابراین ایرانی نمی‌تواند از فرهنگ جهانی جدا باشد و نمی­توان ایران را همچون کره شمالی به قلعه‌ای نظامی و منزوی از جهان تبدیل کرد. این اتفاق نه مطلوب است و نه با توجه به تحولات تکنولوژیک اخیر از اساس شدنی است. حتی اگر یک چنین اتفاقی نیز بیفتد، برای جامعه نتیجه­ای جز رانت‌خواری، نظامی‌گری و در نهایت یک فاجعه چیز دیگری به بار نخواهد آورد. این در حالی است که شورای عالی انقلاب فرهنگی در هیچ یک از سیاست­گذاری­‌های خود هیچ درک و هیچ نگاهی نسبت به تحولات جهان کنونی و مطالبات اجتماعی ایرانیان در راستای درک و تفسیر خویش به منزله شهروندی جهانی ندارد.

به سرمایه های فرهنگی درونی خودمان تکیه کنیم

ما به جای رویکرد پلیسی و امنیتی به مقوله فرهنگ، باید بر سرمایه‌های درونی فرهنگی خود تکیه کنیم. البته و صد البته که این سرمایه‌ها نمی‌توانند و نباید از نیروهای سیاسی، نظامی، پلیسی، و امنیتی تبعیت کنند. سرمایه‌­های اصیل فرهنگی در نهایت یا باید صحنه را ترک کنند یا سرکوب شوند. نتیجه این امر آن خواهد شد که ما در عرصه فرهنگ با میدانی تهی یا با هیاهویی دروغین از نیروهای غیراصیل شبه­فرهنگی روبرو خواهیم بود. بنده به وجود یک شورای عالی انقلاب فرهنگی راستین در کشور اعتقاد دارم اما نه اینگونه که تاکنون تجربه کرده‌ایم. اجازه دهید تجربه خویش در کشور هند را در این خصوص بازگو نمایم. هندی­ها در کنار مراکز مطالعاتی پیشرفته گوناگونی که در حوزه­های مختلف دارند، یک مرکز مطالعاتی پیشرفته (Indian Institute of Advanced Study) نیز در شهر کوهستانی شیملا دارند.

آنها متفکران بزرگ و دانشمندان برجسته و طراز اول خود را در حوزه­های گوناگون اقتصاد، ایمونولوژی، سیاست و فرهنگ به این مرکز دعوت کرده، از آنان می­خواهند که افق­ها و ابعاد تازه­ای را برای بهبود حیات جامعه هند به دولت عرضه نمایند. نخستین استاد راهنمای بنده، مرحوم پروفسور سوندرا راجان یکی از این مدعوین بود و من در این مرکز (و در کلبه­ای ساکت و آرام در وسط جنگلی در شهر کوهستانی شیملا که محل سکونت و کارشان بود) با ایشان دیدار داشتم. در این مرکز مطالعاتی پیشرفته متفکران آزادانه و به دلخواه خویش در مقوله‌های مختلف نظیر اقتصاد، فرهنگ و ... به تحقیق و پژوهش می‌پردازند. اساتید این مرکز برجستگان علمی و فرهنگی جامعه هند هستند که بنا به صلاحدید خویش آزادانه به تحقیق و پژوهش و کشف افق­‌ها و ابعاد تازه­ای برای زندگی جامعه هند مبادرت می­ورزند و قدرت سیاسی در هند از آنها، یعنی از دانشمندان و متفکران اصیل و راستینش، برای فهم بهتر امور و روند رویدادها مدد می‌جویند.

این متفکران و اندیشمندان تحقیقات و تأملات خویش را به صورت مقاله و کتاب منتشر می‌نمایند و سیاست­مداران و مدیران عالی­‌رتبه با مطالعه این آثار می­کوشند راه خویش را در این جهان بسیار پیچیده و در میان هجوم واقعیت‌­های بسیار سهمگین پیدا نمایند و براساس دستاوردهای متفکران بتوانند جامعه را اداره کنند. خود متفکران نیز در فضایی آزاد و آرام و در شرایطی که دولت زندگی­شان را کاملاً تأمین کرده است، بدون هیچ­گونه دغدغه مالی یا فشار سیاسی به پژوهش‌­های علمی، نظری و فرهنگی خویش می­پردازند. اما در ایران، اکثر قریب به اتفاق اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از شخصیت­های غیرعلمی، غیرفرهنگی، سیاسی و اجرایی کشور هستند و اینها قرار است که برای فرهنگ و تفکر کشور سیاستگذاری کنند!

اصحاب فرهنگ باید آزادانه درباره معضلات فرهنگی جهان کنونی بیاندیشند

پس اگر قرار است شورای عالی انقلاب فرهنگی در معنای حقیقی­اش در کشور وجود داشته باشد باید سرمایه‌های عظیم فرهنگی کشور مثل داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی، جواد طباطبایی، مصطفی ملکیان و ... در آن حضور داشته باشند. من از وجود یک چنین شورای فرهنگی در کشور دفاع می‌کنم. این گروه از اصحاب تفکر و فرهنگ باید بتوانند آزادانه درباره معضلات فرهنگی جهان کنونی بیاندیشند و دیدگاه ­ها و آثارشان را آزادانه و در مسیری بسیار طبیعی و غیرسیاسی تدوین و عرضه نمایند. در جامعه قبل از انقلاب، به طور طبیعی چهره­هایی چون علامه طباطبایی، علی شریعتی، مرحوم مطهری، مرحوم جلال آل­احمد، مرحوم سید احمد فردید و ... زاده شدند و راه‌حل‌هایشان را هم برای جامعه عرضه کردند، راه­ حل­ هایی که کم و بیش در حیات اجتماعی و فرهنگی کشور به طور طبیعی اثرگذار بود.

اما امروز خیل انبوه سازمان‌ها و نهادهای به اصطلاح فرهنگی و پژوهشگاه‌های متعدد و متکثر به هیچ وجه نمی­توانند جای خالی آن بزرگان را پر کنند. ما باید با کاستن فشار بازدارنده و ضد فرهنگ سیاست، جامعه را به حیات فرهنگی طبیعی خودش سوق دهیم. قدرت سیاسی و شورای عالی انقلاب فرهنگی به منزله ابزار قدرت سیاسی نه تنها نمی‌توانند روند فرهنگ را در این کشور بهبود بخشند بلکه بسیاری از معضلات و بحران­های فرهنگی کنونی در جامعه ما حاصل بدفهمی و سیاست‌های نادرست سیاسی خود این نهادها در جامعه است.

سیاست باید تحت لوای فرهنگ و تفکر باشد

امروز سلسله مراتب سیاست و فرهنگ در جامعه جابه جا شده و امر مادون، یعنی سیاست، جانشین امر مافوق، یعنی حوزه فرهنگ و تفکر شده است. این سیاست است که باید تحت هدایت و رهبری فرهنگ و تفکر قرار گیرد و نه برعکس. ما باید نسبت میان تفکر و امر سیاسی را دگرگون سازیم و نگاه سیاسی، پلیسی و امنیتی به حوزه فرهنگ را تغییر دهیم. اگر این اتفاق صورت گیرد آنگاه می‌بینیم فرهنگ تاریخی و معاصر ایرانی از چه سرمایه‌های عظیمی در مواجهه با نیهیلیسم غربی و زندگی و انسان کالایی شده امروزی و از چه پیام­‌های عظیمی برای جهانیان برخوردار است، البته منوط بر این که فرهنگ و فکر روند طبیعی خود را طی کند و قدرت سیاسی نخواهد قدر­السهم خود را پیشاپیش از این روند برای خود مصادره نماید.

ضرورت تعامل فرهنگی با جهان کنونی با استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی

* آقای قانعی راد! لطفاً شما هم آخرین نکاتتان را درباره روند بهبودی فعالیت‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی و همینطور آسیب‌های این حوزه بفرمایید.

قانعی‌راد: نخست بگویم که نمی‌دانم این ادعا از کجا شروع شد که فکر کردیم با انقلاب فرهنگی خودمان می‌توانیم دیگر کشورها را نیز تغییر دهیم؟ مستندات دینی، فلسفی و علمی ما چیست که تصور می‌کنیم باید کل فرهنگ جهان را تغییر دهیم، با این دیدگاه اگر جلو برویم همانگونه که الان تصور می‌کنیم ملائکه آسمان تنها بر سرزمین ما فرود می‌آیند یا عرصه رحمت خداوند فقط ما هستیم، به نتیجه نمی‌رسیم. ما تلاش داریم ایرانی دارای فرهنگ سالم اخلاقی و تعاملات انسانی داشته باشیم اگر بحث ایمان و عقیده و باور است این درچارچوب خود ما ـ با تمایل به تغییر فرهنگ جهان به جای تمایل به فهم و تعامل و البته تاثیرگذاری مثبت بر آن - در همان سیر نگاه امنیتی و نظامی می‌افتیم و تصور می‌کنیم باید یک بسته‌ای داشته باشیم و به دنیا حاکم شویم، بحثی که آقای احمدی‌نژاد درباره مدیریت جهانی مطرح کرد همین دیدگاه بود که برای ما مشکل ایجاد می‌کند و اجازه نمی‌دهد که ما در جامعه نسل خوبی را تربیت کنیم.

بنده تصور می‌کنم کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم یک نوع تعامل فرهنگی با جهان کنونی با استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی است باید با جهان وارد مذاکره و گفت وگوی فرهنگی شد اما نباید تصور کنیم ما فرهنگمان را به دیگران قالب می‌کنیم خداوند نیز ما را اینطور نیافریده که خود را برتر از دیگران بدانیم و هیچ‌کس هم فرهنگ خود را کنار نمی‌گذارد فرهنگ ما را بپذیرد این به لحاظ هرمنوتیک نیز امکان‌پذیر نیست. البته فرهنگ عرصه استدلال هم نیست که مثلا یک مالزیایی بگوید که من اینگونه هستم و از شما برترم به محض اینکه من به زور به شما گفتم که ایران فرهنگش بهتر است، در واقع این فرهنگ را از بین بردم و نظیر داعشی‌ها می‌شوم.

اگر سیاست‌مداری در عرصه فرهنگ بینش فرهنگی نداشته باشد، غاصب است

اگر قرار به برتر بینی و برتر دانستن بود خود پیغمبرها (ص) هم می‌توانستند با استدلال اینکار را انجام دهند این چندگانگی فرهنگی جزو ذات جهان است و طی قرون وجود داشته در خود قرآن کریم نیز آمده است بنابراین در حوزه تعامل فرهنگی ما ظرفیت‌های خود را به جهان عرضه می‌کنیم و درمورد فرهنگ هم وارد تعامل با ادیان دیگر و فرهنگ‌های مختلف می‌شویم این امر شاید راه حلی باشد که ما سیاست‌های فرهنگی خود را هم بهتر طراحی کنیم. نکته دیگری که دکتر عبدالکریمی نیز اشاره کردند مربوط به سیاست مدارها است که ایشان فرمودند باید در برابر اصحاب فرهنگ زانو بزنند، باید بگویم که آنقدر نخبه‌گرایانه نمی‌توانم نگاه کنم، بنده معتقدم که اگر سیاست‌مداری در عرصه فرهنگ نگاه و بینش ندارد نه تنها سیاست‌مدار نیست اصلا غاصب است! بنابراین یک طرف تعامل سیاستمداران و طرف دیگر نخبگان فرهنگی در جامعه مدنی است سیاست‌گذاری در تعامل و هم فضایی ایجاد می‌شود.

نکته دیگر که باید بگویم این است که در فرهنگ می‌توان مداخله کرد ولی مداخله محدود و با مسئولیتی محدود اما در فرهنگ نمی‌توان انقلاب کرد نمونه آن را سراغ نداریم بنابراین می‌توان فرهنگ را به تدریج و در اثر یک توافق جامعه مبنا رکن اساسی جامعه کرد که این باید حاصل شود و مشارکت جامعه مدنی، نهادهای فرهنگی، صنفی ، علمی و آموزشی، هنرمندان، دانشگاهیان ... می‌توانند در این زمینه کمک کنند که یک سیاست فرهنگی تعاملی و ارتباطی گذاشته شود.

ابزارهای دستیابی به وضعیت فرهنگی مطلوب را بهبود ببخشیم

آخر بحثم این مثال را هم اشاره کنم که بنده اخیراً کتابی درباره امنیت اجتماعی دیدم که مبنای آن تحلیل داستان حضرت نوح در قرآن کریم بود و برمبنای تحلیل این متن مقدس، سیاست‌ها و راهبردهای جامعه ایران کنونی ارائه شده بود. خود فقها هم می‌گویند ما باید مبتنی بر قرآن، سنت،‌ اجماع و عقل حکم صادر کنیم .اجماع و توافق و مراجعه به عقل هم خوب است. بنابراین در این دوره که ما مسئله داعش را در منطقه داریم و کاهش قیمت نفت، مشکلات جهانی و منطقه‌ و بحران آب و بحران توسعه شهری و محیط زیست و... آیا داستان حضرت نوح بدون توجه به مسائل امروز می‌تواند راهبردی به ما بدهد؟ بنابراین این شیوه برخورد متن‌مدارانه بدون در نظرگرفتن عقل و توافق نخبگان و مردم و بدون توجه به چالش های زنده پیش روی جامعه ایرانی مشکل‌زا است.

در نهایت عرض می‌کنم شورا ابزارهای لازم را برای دستیابی به زمینه‌های فرهنگی فراهم کند مثلا این شورا ازدواج را سنت پیغمبر می‌داند و تبلیغ می‌کند اما جوانان را چطور باید تهییج به ازدواج کرد؟ از طریق سایت‌های همسریابی؟! صرفاً نباید به این هدف نگاه کنیم که هدف مقدس هر وسیله‌ای را توجیه می‌کند، این است که ما یک عقلانیت معطوف به هدف داشته باشیم که این وجود ندارد بنابراین باید وضعیت موجود را مطالعه کنیم و با هم وارد گفت‌وگو شویم بنابراین صرفا هدف خوب نیست و باید وسیله هم صحیح باشد.

ارسال نظر

مهمترین اخبار

تازه های خبری